تو را می شناسم تو را ای غریبه
به چشم منی آشنا ای غریبه
چراغان آیینه شد کوچه ی ما
به یُمن ورود شما ای غریبه
دلم روزگاری است چشم انتظار است
تو را ای مسافر،تو را ای غریبه
به دستم بده دست همدردی ات را
که با هم شویم آشنا ای غریبه
غریبی در این شهر مثل دل من
به درد من مبتلا ای غریبه
دلی خسته دارم من از آشنایان
کجایی کجایی کجا ای غریبه؟
مپندار کالای ما رایگان است
دل از ما،وفا از شما ای غریبه
تو رفتی و از تو فقط ردّ پایی
به جا مانده بر برف ها ای غریبه
تو لبریزی از بوی خوب بهاران
بمان باز در شهر ما ای غریبه
سعید بیابانکی،مهندس کامپیوتر،متولد 1347